روژينروژين، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره

روژین دختر کوچولوی مامان و بابا

درد

واکسنش رو زد بچه م .خیلی اذیت شد. هم همون موقع هم حالا.تا یکی دو ساعت بعد از واکسن تقریبا یادش رفته بود اما یکدفعه شروع شد اولش وسط بازی و بدو بدو پاش رو میگرفت و میخندید از درد. براش یه چیز عجیب بود نمیدونست چرا پاش این جوریه .یه جور خاصی می خندید معلوم بود درد داره بعد از چند دقیقه دیگه  خنده هاش تبدیل به گریه شد. باور شد که به قول خودش *بووه*. پاش رو تکون نمیتونست بده . امروز ظهر هم توی خواب تا پاش رو تکون میداد از خواب با گریه می پرید اون هم روژین که توی خواب همش غلت میزنه و ده بار جا به جا میشه .با هر تکونی جیغ بچه م در میومد!!!!!!!   از غروب هم دیگه حوصله ش سر می رفت از یک جا نشستن . به قول بابا امیرش کی می تون...
30 مهر 1390

واکسن

الهی بمیرم که از درد نمیتونی راه بری تو اتاقت خوابیدی تا خودتو یه ذره تکون میدی داد و فریادت میره بالا دارم 4 ساعت یک بار استامینفن بهت میدم از صبح تا حالا هیچی نخوردی این غذا ها رو واست درست کردم ولی هیچ کدومشو نخوردی تخم مرغ ماکارانی هویچ و سیب زمینی ابپز سیب زمینی سرخ شدخ ابگوشت میوه: پرتغال سیب هندونه لیمو شیرین اب هیچکدوم رو نخوردی منم دارم دغ میکنم که دخترم از درد هیچی نخورده به جز شیر الان هم میخوام برا شامت یه چیزی درست کنم ببینم میخوری دوست دارم عزیزم ...
30 مهر 1390

بغل کردن

گل دختری مامانشو بغل میکنه. چندروزیه که یه حس خوشگل بهم دست میده .آخه یهویی میای دستاتو میندازی دور گردنمو بغلم میکنی. سرتو میذاری روی شونم. آخ که چه حس خوبیه دیشبم با بابایی همین کارو کردی. می رفتی یه چرخی میزدی و  خودتو مینداختی روی بابایی و بغلش می کردی. قربونت برم که مهربونی عزیزمی دوستت دارم یه عالمه این شعر تقدیم به جوجوی خودم .   روژین نازم                من با تـوســرفـرازم تـوآیـت خـــدایـــی               مثل فـرشتــه هـایـی وقتی به روم می خندی &...
27 مهر 1390

18 ماهگیت مبارک

سلام دختر گلم 18 ماهگیت مبارک   امروز با هم رفتیم بهداشت تا قد و وزنت رو اندازگیری کنن خانوم بهداشت تا گذاشتت رو وزنه کلی گریه کردی امروز واکسن 18 ماهگیتو نزدن گفتن شنبه وای الهی بمیرم برات  که بازم باید درد بکشی از مهارتهای شما در این مرحله از زندگیت: کاملا راه میری دیگه اعضای بدنتو کامل میشناسی به جز مماغت (بینی) دست پا شکم زبون چشم صورت و ... خلاصه همه جاتو به جز بینیت دیگه رقاصی شدی واسه خودت قربونت چشمک زدنت برم بازی میکنی با خودت ال متل توتوله کلاغ پر لی لی لی لی حوضک توپ بازی بلد شدی عروسکتو رو پات میخوابونی عاشق اب بازی هستی هنوز هر جا اب ...
27 مهر 1390

سالگرد عقد مامان و بابا

امروز سالگرد ازدواج من وبابایی هستش دوباره بابایی منو غافلگیر کرد و از اونجایی که من اطلاع نداشتم من وبیرون برد وبرام  یه شلوار و دوتل کابشن خرید بعد رفتیم خونه مامان زهرا اونجا هم برامون کیک  خریده بودن خاله ارزو و دایی امین هم بودن خلاصه خیلی خوش گذشت   عشقم خیلی دوست دارم   ممنون از همه چیز این روز های زیبا رو فراموش نمیکنم ...
22 مهر 1390
1